کافه بیان

جایی برای مسخره بازی های چند تا خیالباف!

RolePlay3 : AfterStory

سلام! اینجاییم، با فن فیکشن برای رول پلی سوم! اسنیپت (snippet) هایی که برای هرکدوم از بچه ها نوشتم!

اگه رول پلیمون رو خونده باشید،احتمال متوجه بشید چرا انقدر احساستمونو بر انگیخته که دست از سرش بر نمیداریم .^0^  

همچنین، بعضی از شخصیتا کمتر تو داستان بهشون پرداخته شده بود، و این بهانه ایه که بیشتر تو کاراکتر رول نویسیشون سیر و سفر کنیم، و همدیگه رو بشناسیم برای رولای بعدی!

اینا همه نگاه های خودم از بچه ها هستن، برای همین ممکنه برداشت درست و دقیقی از شخصیت ها نباشه. اگه خودتون تیکه ای درباره شخصیتتون نوشتید، خصوصی برای کافه بفرستید تا برای رولهای بعدی جمع آوری و منتشرشون کنیم :)) حتی اگه تو رول نبودید، اگه شخصیتتون رو بدونیم راحتتر میشه که بنویسیمتون تا باشید :"))!

ادامه مطلب ۱۴ نظر ۹ موافق ۰ مخالف

رول نویسی سوم کافه بیان

سلام و درود بر مشتریان دوست داشتنی کافه بیان! بعد سه روز رول نویسی مشترک گذشتن از هفت خوان رستم و زیر پا گذاشتن همه مشکلات و نیم دوجین از قوانین عشق کتاب بالاخره توانستیم بعد سه روز تلاش و کوشش سومین رول نویسی کافه بیان را منتشر کنیم!*-*

با تشکر از همه کسایی که شرکت کردن، همه کسایی که یه ندا دادن و رفتن که رفتن، چون اگر همه ما کنار هم نبودیم از پس نوشتن این داستان زیبا به نام عشق؛ درد؛ مالیخولیا؛ عذاب وجدان اندر عذاب وجدان و داستان هایی دیگر  اهم ببخشید اشتباه شد: آسمان پرستاره، رشته‌های سرخ سرنوشت و داستان‌های دیگر، بر نمی آمدیم! D:

ممنون که با ما همراه بودید، و امیدوارم لذت ببرید!

 

نویسنده ها: 

آرتی    آیسان 

مونی   آرام 

آیلین   پری

عشق کتاب  انولا

هلن(+ویرایش)

دریافت فایل پی‌دی‌اف(از آیلین)

ادامه مطلب ۱۷ نظر ۱۱ موافق ۰ مخالف

پسا رول نویسی(قسمت دوم)

سلام سلام سلام!!

با به پایان رسیدن دومین رول نویسی رسمی کافه بیان،من اومدم با چند تا میم و یه میکس از رول نویسی.

یکم عجله ای شد و تعدادشون کمه،خیلی ببخشید.چون وقت کم بود.از هفته بعدم نمی تونستم درست کنم.

دریافت

و البته که بیان امروز خر بازی در آورده فقط می تونم لینک بدم:|

دریافت

:)

دریافت

دریافت

دریافت

دریافت

دریافت

و این...برید گریه کنید باهاش

دریافت

و در نهایت عکسی که خودمم عاشقم

۱۸۸ نظر ۷ موافق ۰ مخالف

رول نویسی جدید*-*

درود خدایان بلند مرتبه بر شما، درود اقیانوس و مه و خورشید و فلک بر شما! ^-^

 

بعد از استقبال زیادی که از اولین رول نویسی کافه بیان شد، و همچنین میم سازی های مونی و بردن رول پلی به یه پله بالاتر توی سرویس بیان، تصمیم بر این شد که یه دفعه دیگه هم رول نویسی برگزار کنیم و حتی با اینکار هم خوش بگذرونیم هم بیانو زنده نگه داریم! =)))

اگه نمیدونین رول نویسی چیه و تازه میخواین شروع کنین بهش، نگران نباشین.. با خوندن پست اولین رول نویسی کافه بیان و همینطور خوندن ادامه این پست و خوندن قانونای جدید که باعث میشه رول نویسی کیفیت خودشو حفظ کنه میتونین خیلی راحت رول نویسی کنین، اگه هم کسی بهتون گیر داد که چرا اینجوری مینویسی بیاین به خودم بگین مسدودش میکنم ^-^ (به جز آرتمیس، چون دوستِ خود خودمه و هیچ ربطی به این نداره که مدیر کافست و تو یه ثانیه میتونه حذفم کنه D:) همه با توجه به قوانین و سوژه میتونن رول رو بنویسن و خوش بگذرونن D:

اگه هم رول نویسی اول رو نخوندین و کنحکاوین بدونین رول نویسی چیه، رول نویسی یعنی:

*رول نویسی یعنی داستان نوشتن اون هم به صورت گروهی. یعنی یه نفر چند خط اول داستان رو می نویسه، بعد بقیه رو خبر می کنه تا بیان و به سلیقه ی خودشون ادامه اش بدن.*

و تجربه لذت بخشیه، مثل کتاب نوشتن ولی توی یه مدت خیلی کوتاه و با دوستاتون.. قشنگ نیست؟ D:

بریم سراغ سوژه، بعدش هم قوانین رو مینویسم که اگه بهشون عمل کنین به همه لطف کردین^-^

 

گذاشت آهنگ در وجودش پخش شود، برای خودش قهوه ریخت، کمی جا به جا شد و به سمت صندلی مخصوصش کنار پنجره رفت، کتابی که روی میز کنار پنجره بود را برداشت و همان طور که کتاب را ورق میزد جرعه ای از قهوه اش نوشید. قهوه را مزه مزه کرد و با آه لذت بخشی چشمانش را بست و به صندلی تکیه داد. پاهایش را در بغلش جمع کرد و کتاب را روی پاهایش گذاشت و شروع به خواندن آن کرد.

همین طور خواند و خواند تا اینکه چشمانش گرم شد، امروز خیلی خسته شده بود، طراحی پروژه هایی برای ناسا و رفتن به شهر برای فرستادن آن باعث شده بود بدنش خسته شود و به جز کمی کتاب خواندن برای آرام کردن ذهن آشفته اش و کمی خواب برای آسوده کردن بدن دردناکش چیزی نیاز نداشته باشد. لیوان خالی قهوه را روی میز کنار پنجره گذاشت و به بیرون از پنجره نگاه کرد، باران می آمد و درخت ها و سبزه های بیرون از خانه را خیس میکرد. درست بود که برای ناسا کار میکرد ولی گاهی برای دوری از شلوغی شهر به کلبه چوبی اش پناه میبرد و این پناه بردن ها به تازگی بیشتر شده بود. شکایتی نداشت.

کتاب را بست، خمیازه اش کشید و به سمت اتاقش رفت تا بخوابد و خود را در انبوهی از پتو و بالشت غرق کند. بالای تخت ایستاد و خواست خود را روی آن پرت کند، ولی نکرد و به سمت پتو رفت و زمانی که پتو را لمس کرد. کسی در زد.

بالا پرید و به در نگاه کرد. کسی... کسی آدرس اینجا را نداشت.. چرا در یک روز بارانی کسی باید در کلبه اش را بزند؟

به سمت در رفت و پشت آن ایستاد. دوباره کسی در زد، ولی نه مثل قبل، در حال کوبیدن در بود. آرتمیس به در خیره شد. باید در را باز میکرد؟ نه. نباید باز میکرد. خواست به سمت آشپزخانه برود و چاقویی بردارد تا اگر مزاحم در را شکست مسلح باشد ولی همزمان با سومین باری که کسی در را کوبید صدای آشنایی گوشش را پر کرد.

-آرتمیس!  درو باز کن! اونجایی؟ لطفا درو باز کن!

سراسیمه در را باز کرد و سه نفر به داخل کلبه پرت شدند. یکی استلا، دوست قدیمی و موطلایی اش، با موهایی خیس و صورتی آشفته، یکی موچی با موهایی که آن ها را بسته بود و خیس شده بودند و دیگری، عشق کتابی که شانه چپش خونی شده بود و به سختی نفس میکشید و روی زمین افتاده بود..

 

قوانین^-^ :

1.قبل از اینکه رولتون رو بنویسین حتما یه رزرو کوچولو بذارید و بعدش که فرستادینش پستتون رو بنویسین. اینجوری با یه بنده خدایی همزمان یه ایده رو پیش نمیبرینD:

2. شخصیتا خودمونیم، ولی نقش باید داشته باشیم. میبینین من به درد نمیخورن تو رول؟ یه جوری خارجم کنین، بذارین بمیرن. اگه هم دیدین با زخمی بودنم میتونم یه ایده جدید بدم.. خب، نگهم دارین. الکی خودتون رو نیارین، مگه اینکه یه نقش مهم داشته باشین.. یا مگه اینکه بتونیم خوب شخصیتارو کنترل کنیمD: به هرحال زیاد سخت نگیرین ولی یادتونم باشه:)

3. هر 6 تا نظر، یه خلاصه. خلاصه چیه؟ براتون توضیح میدم، بذارین شش امین رول رو خودم بنویسم و خلاصش رو بنویسن تا بفهمین. خلاصه باعث میشه کسی که از وسط رول اومده بتونه توی رول نویسی نقش داشته باشه و محبور نباشه کل طومارامون رو بخونه=)

پیشنهاد: اگه دوست دارین میتونین اینجوری بنویسین تا هم ظاهر رول بهتر باشه هم اذیت نشین. مثلا:

اصغر کمی فکر کرد و گفت:

-پس پول من چی میشه؟

البته یه پیشنهادهD:

پیشنهاد.2: میتونید رول رو اینجوری شروع کنین که از هم دور شدیم و یه اتفاقی ما رو از هم دور کرده و بعدش دوباره با هم ملاقت میکنیم و سعی میکنم جلوی یه چیزی رو بگیریم، حالا یا پایان دنیا یا یه سازمان شرور یا هرچیز دیگه، البته یه دلیلی باشه که به زخمی شدن و دم مرگ بودن عشق کتاب ربط داشته باشهD:

۷۶۸ نظر ۱۴ موافق ۰ مخالف

بار دیگر پسا رول نویسی!

سلام سلام سلام!

آره دوباره منم.چند وقته اصلا اومدم کافه کنگر خوردم لنگر انداختم.

اوه.آرتمیس از پشت پیشخوان اشاره می کنه کافه کنگر نداره.بگذریم.

این دفعه اومدم با چند تا فکت  و میم و..از رول نویسی!آره حق دارین زیادی دارم شلوغش می کنم ولی این اولین رول نویسی کافه بیان بود!حق بدید.

بریم برای دیدن میم ها!

ادامه مطلب ۸۵۲ نظر ۹ موافق ۰ مخالف

مصاحبه با....

سلام! اینجا کافه بیانه، و ما اومدیم با یه بخش جدید...به اسم مصاحبه.

به عنوان اولین مصاحبه رفتیم سراغ کسی که تقریبا همتون می شناسین! اسمش اصغره، پنجاه و هشت سالشه، عاشق مواده و سیگار می کشه. امروز وبلاگش یک ساله میشه، جز عوامل کافه بیانه و اوه! فهمیدین کیه؟=)

بریم که داشته باشیم یه مصاحبه حوصله سر بر خفن و باحال با عشق کتاب!

ادامه مطلب ۳۰ نظر ۱۰ موافق ۱ مخالف
کلمات کلیدی
پیوندهای روزانه
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان