کافه بیان

جایی برای مسخره بازی های چند تا خیالباف!

رول نویسی پنجم

ناکاجیما آتسوشی مثل همیشه اول صبح وارد آژانس کارآگاهی شد.همین که پایش را داخل گذاشت جو متشنج دفتر را احساس کرد.البته،طبیعی بود.از سه روز پیش که دو عضو مهم آژانس،یوسانو سنسی و تانیزاکی ناپدید شده بودند دفتر همین اوضاع را داشت.ولی مثل اینکه امروز فرق می کرد.

دستش را به سمت مرد قد بلندی که با جدیت به صفحه گوشی نگاه می کرد تکان داد و گفت:"سلام کونیکیدا سان.اتفاقی افتاده؟"

مرد سرش را بلند کرد و از پشت عینک نگاهی جدی به او انداخت:"یه پرونده عجیب بهمون دادن.از طرف سازمان ویژه موهبت داران."

شاخک های آتسوشی تیز شدند،کم پیش می آمد بزرگترین سازمان موهبت دار کشور به آژانس کوچک آن ها رو بیاندازد؛پس حالا که این اتفاق افتاده بود،حتما پای چیزی مهم وسط بود.

مرد موقهوه ای در حالی که از پشت صندلی بلند می شد برای آتسوشی دست تکان داد و گفت:"قطعا تو هم خبرا رو شنیدی.تو سه روز گذشته،سه تا ساختمون با یه انفجار سوختن.ولی چیز عجیب اینه که همه ی اونا از قبل خریداری شده بودند و هیچ کس داخلشون نبوده.عملا هیچ تلفات جانی نداشتیم.و این نکته عجیب هم هست که دقیقا چند ساعت بعد بقایای ساختمون از بین رفته."آتسوشی متفکرانه گفت:"پس قطعا پای یه موهبت دار وسطه."دازای دستش را زیر چانه اش گذاشت و گفت:"شایدم یه سازمان موهبت دار."

آتسوشی پرسبد:"اون ویدئوی همین اتفاقه؟"

کونیکیدا سر تکان داد.آتسوشی پیشنهاد داد:"چرا به رانپو سان نشونش نمی دیم؟شاید چیزی توش ببینن."

دازای گفت:"فکر کردی به ذهن خودمون نرسید؟مشکل اینه که عینک رانپو اون روز دست یوسانو سنسی بوده."آتسوشی به پیشانی اش کوبید.

چهره ی دازای ناگهان جدی شد:"ولی ما یه چیزی تو ویدئو پیدا کردیم.یه نفر با شنل با یه چراغ قوه یه حرکت های عجیبی کنار صحنه جرم انجام می داد."

کونیکیدا اضافه کرد:"یکم که دقت کردیم متوجه شدیم داره برامون با کد مورس پیغام می فرسته."

-چه پیغامی؟

دازای با روی عجیبی که کمتر از زمان مرگ اوداساکو پدیدار می شد گفت:"بزهس مایل به اتحاد با شما برای پیدا کردن گمشده هاست."

***

دختر جوانی که به دیوار تکیه داده بود و با چاقو تکه چوبی را خراش می داد گفت:"باید قبل از رسیدن اونا به محل،بقایا رو پاک کنیم."

مرد جوانی که روی صندلی نشسته بود با چهره ای جدی پرسید:"این دفعه کی با آیسان میره؟"

دختری که رو به لپ تاپ نشسته بود و هودی مشکی رنگی به تن داشت گفت:"پیشنهاد خودت کیه سینیور؟"پسر لبخند زد:"گمونم کیدو مناسب باشه."قبل از اینکه دختر چاقو به دست حرفی بزند گفت:"مونی،بزهس تو مقر هم جنگجو می خواد."

هلن که پیراهنی با طرح سورئال بر تن داشت پرسید:"به نظرتون مافیا و آژانس باهامون متحد می شن؟"

زن جوان موقری با موهای براق و بلند و چهره ای دل نواز که روی لباسش کلمه ی alone به چشم می خورد گفت:"اونا برای پیدا کردن گمشده هاشون به ما احتیاج دارن،ما هم برای نجات پری بهشون احتیاج داریم."

آیسان کلاه شنل را سرش کشید.کیدو ضربه ای به پشت او زد:"بریم کیمیا گر.بریم یه ساختمون دیگه رو به پول تبدیل کنیم."

نکته یک:آژانس کارآگاهی در این دنیای این انینه آژانسی است که کارآگاهان آن موهبت های فرا انسانی دارند.
نکته دو:مافیا بندر هم چنین سازمانی است منتها با افراد بیشتر و نیت های شوم تر و بسیار خشن تر که برای رسیدن به اهدافشان دست به آدم کشی می زنند 
نکته سه:سازمان ویژه موهبت داران سازمانی دولتی و بزرگترین سازمان موهبت دار در کشور است.
نکته چهار:موهبت نوعی توانایی فرا بشری و فانتزی است.که اکثرا نام آن از نام کتب های معروف برداشته شده.
نکته چهار:آتسوشی ناکاجیما:دارای موهبت جانور زیر نور ماه.قابلیت تبدیل کلی یا بعضی اجزا به ببر سفید غول پیکر.
دازای اوسامو:دارای موهبت دیگر انسان نیستی یا بشر مطرود.توانایی خنثی کردن موهبت.
کونیکیدا دوپو:شاعر دوپو.اگر نام چیزی را که به اندازه یا کوچکتر از دفتری که همیشه به همراه دارد را درو ان بنویسد،شی تبدیل به واقعیت می شود.
یوسانو سنسی:موهبت تو نباید بمیری.توانایی درمان افراد نیمه جان.باید برای درمان های کمتر وخیم بیمار را به دست خود نیمه جان کند.
تانیزاکی:توانایی برف سبک.توانایی ایجاد توهم در محدوده ای که با توانایی اش در آن برف می باراند(:|)
رانپو ادوگاوا:بی موهبت.وانمود می کند موهبتی دارد که تنها با عینکی که رئیس آژانس به او داده فعال می شود و به او قدرت فهمیدن هر معمایی را می دهد.اما خودش می داند که بی موهبت است.بقیه هم همین طور:/
امیدوارن که دیگه چیزی گیجتون نکنه
۵۲ نظر ۹ موافق ۰ مخالف

طومار بی‌انتهای کافه بیان! (هفته سوم)


دیدید بعضی وقت‌ها هست که یه ایده‌ای تو ذهنتونه، یا یه جمله‌ی خفن سه چهار خطی یا حتی یه نقل قول، که دوست دارید یه جا بگیدش ولی زیادی برای یه پست کوتاهه؟ یا دچار ناامنی می‌شید که شاید الان خوب نباشه؟ یا با خودتون می‌گید اصلا "که چی که من بخوام این رو بگم؟ این دکمه حذف پست منو بدید برم."

(که این آخری عادت این روزهای ما وبلاگ‌نویس‌هاست!)

 

بعد دیدید تو داستان‌های فانتزی که می‌خوندیم و بعضا می‌نویسیم، همیشه یه چیزی هست تو مایه‌های «کتاب حقیقت» یا «شمشیر راستی»؟ 

خب، این هم از «طومار بی‌انتها»ی کافه بیان!

اگه حرفی داشتید، یه نقل قول، یه لینک جذاب، یا فقط یه جمله ی «دلم برای فلانی تنگ شده :_)»، بیاید ته این طومار بنویسیدش که شاید هزار سال بعد قهرمان‌های داستان و نواده‌هامون بیان پیداش کنن و ازش در ماجراجویی پیش روشون کمک بگیرن D: 


هفته ی اول:

 

سمر گفته: 

یه نفر گفت بعضی از نظرای بچه‌ها رو که می‌خونه فکر می‌کنه آدم فضایی‌ای، چیزی هستن.

راستش منم یه همچین حسی رو داشتم. و خیلی وقتای دیگه هم همچین حسی رو داشتم. مثلاً در ارتباطِ نداشته‌ام با همکلاسی‌هام.

خیلی وقت پیش که رفته بودیم واسه ثبت نام مدرسه و من زور میزدم کلاسمو عوض کنن چون میخواستم برم نهم جیم، بهونه می‌آوردم که اصلا با بچه‌ها و چه بسا بعضی معلما کنار نمیام. بابا گفت:«شاید مشکل از خودته. یعنی وقته فکر می‌کنی همشون یه جورین شاید خودت یه جوری‌ای.»

می‌دونی، فکر کنم اون آدم فضایی خودمم.

 

آیسان گفته:

 

سلام انسان صد سال آینده،میگم تو هم هنوز منتظر آینده ای؟

این یادت باشه که تو خودت آینده ای!

تو همیشه برای گذشتگان خودت آینده محسوب میشی؛منتظر فردا نباش.

 و آرتمیس گفته:

هرکس هستی و این کامنت رو می خونی، پیشنهاد می کنم کتاب کتابخونه نیمه شب رو بخونی. (!!)


هفته(بیشتر شبیه ماه)‌ دوم:

ما گفتiیم:

 

Yersterday, 4:15

one= /نمی فهمم که چرا آدما انقدر زود برام خسته کننده میشن. همه شون./

 

Them= / آدما مثل موزیک میمونن، بعضیاشون حقیقت رو میگن، و بقیه فقط سروصدا میکنن. /

 

one= /نکنه دارم تموم این دردارو برای هیچی میکشم؟ / هرلحظه ممکنه این تعادل ظریف به هم بخوره و بیافتم پایین تو دره/

/ می تونم بغلت کنم؟/ =Them

 

one=  / هرکاری می کنی؛ بکن اما لطفا یک بازنده نباش ./

           /مگه نباید پرواز می‌کردم؟ مگه هشت ماه آرزوم نبود؟ چیه این انسان؟/

 

Them= / من دیگه میرم./ 

            /ازت می خوام از تک تک ثانیه هات لذت ببری. شاید توی اون ثانیه تو بمیری./

           /تو خیلی آدم خاصی هستی، تو قراره همه چیزو دگرگون کنی. /

 

 /خب که چی/ =one

seen by Them.

 

Today, 16:46

one= /چقدر غم انگیز./


+این پست هر هفته با ضمیمه‌های ویژه آپدیت می‌شه!
++ تیم کافه بیان برای تاخیر در گذاشتن پست تکمیلی You Are My Hero پوزش می‌طلبه. امید است که دیگه از این تاخیرا پیش نیاد *-*

۱۴۱۱ نظر ۲۰ موافق ۰ مخالف
کلمات کلیدی
پیوندهای روزانه
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان