کافه بیان

جایی برای مسخره بازی های چند تا خیالباف!

مصاحبه با....

سلام! اینجا کافه بیانه، و ما اومدیم با یه بخش جدید...به اسم مصاحبه.

به عنوان اولین مصاحبه رفتیم سراغ کسی که تقریبا همتون می شناسین! اسمش اصغره، پنجاه و هشت سالشه، عاشق مواده و سیگار می کشه. امروز وبلاگش یک ساله میشه، جز عوامل کافه بیانه و اوه! فهمیدین کیه؟=)

بریم که داشته باشیم یه مصاحبه حوصله سر بر خفن و باحال با عشق کتاب!

 

خب آقای عشق کتاب! فک کن یک نفر که اصلا تو رو نمی شناسه، و از بروز شده ها اینجا رو پیدا کرده، کنجکاو شده تو کی هستی، خودتو بهش معرفی کن. 

اول اینکه.. این همون سوال معروف خودتو معرفی کنه؟ اگه آره که پس هیچیD: 

درود خدایان بر تو باد! من عشق کتابم=") از آشناییت خوشوقتم و امیدوارم بیشتر با هم آشنا شیم. امم.. *مرتب کردن لباس* چی بگم دیگه؟ من از ملت مصاحبه میکنم.. ولی خودم تاحالا مصاحبه نشدم..:" چقدر سخته.. آخه همه منو میشناسن دیگه..

سلام=) من عشق کتابم، امم.. 14 سالمه و میدونم چقدر کم به نظر میاد:/ چرا 14 سال انقدر کمه؟ به سینیورم معروفم اینجا و.. همین=)

(گند زدم.. نه؟ :" بریم سراغ سوال بعدی..)

 

وای پسر من اصلا بلد نیستم مصاحبه کنم....دیگه چی میپرسن معمولا؟@-@

نمیدونم والا @-@

یعنی میدونم.. ولی منتظر میمونم سوالای جدید سر برسن D:

چطورین خواننده ها؟ چای میخورین؟ *نوشیدن چای*

 

بریم سراغ بقیه ی سوالا! خب.. نظرت درباره جو چندوقته سایت چیه؟

خب... اگه بخوام راستشو بگم واقعا ناراحت کنندس، درصورتی که هممون میدونیم بیان باید چجوری باشه ولی اینجوری نیست، منظورم اینه که خیلیامون تو همون به اصطلاح «عصر طلایی» سایت بودیم. آسمون میدرخشید، هرجایی که فکرشو بکنین صفحه چت درست میشد، هردفعه که میومدی یه پیام خصوصی داشتی.. همه خوشحال بودن و خیلیا با اون یکی آشنا شدن. و من فکر میکنم مربوط به افراده. درسته، یه بخش عمده ایش مخصوص به استلاست.. که رفتنش باعث شد یکم داستان مربوط به بچه ها ضعیف و خاکستری بشه. البته نمیگم فقط استلا باعث شده و فقط استلا میتونه باعث بشه. خیلیا اگه از بیان برن باعث میشن که جو بیان خاکستری شه. البته چون استلا از همه پرانرژی تر بود و خیلی پررنگ بود حضورش.. معلومه که دلمون براش تنگ شده=")

 

سوال بعدی...اگه یه روز از خواب بیدار شی و بفهمی بیان فقط یه خواب بوده....نه آرامی بوده نه آرتمیسی، نه استلایی و تو هم فقط امیریوسفی....نه عشق کتاب، نه سینیور و نه عینک دودی...همش یه خواب بود! واکنشت چیه؟ 

عجب سوالی.. *سکوت*

امم.. شوک زده میشم و خب.. واقعا سخته که چه واکنشی نشون میدم.. و دپرس میشم.. چون بوده وقتایی که یه خوابی میدیدم و انقدر واقعی بوده که وقتی بیدار میشدم دپرس میشدم.. اینکه جای خود داره..

نمیدونم واقعا، ناراحت میشدم.. مخصوصا هویتم.. عشق کتاب بودنم.. دوستام، اینکه همشون یه خواب بودن خیلی ناراحت کنندس. احتمالا بعد از یه مدت سعی میکنم هضمشون کنم. و باهاشون زندگی کنم، یعنی تو ذهنم یه جایی رو نگه دارم که آره. من یه زمانی، حتی توی خواب عشق کتاب بودم. دوست پیدا کرده بودم.. :)

 

نه بابا راحت باش سوال بپرس خودتم D: هممم....یادمه یه جا گفتی اولین وبلاگم تو بلاگفا بود...چه جوری بود اونجا؟ چند سالت بود اون موقع؟

خب... درست یادم نمیاد، یا ده سالم بود یا دوازده سالم، یکی از این دوتا و اولین وبلاگی که رسما توش فعالیت کردمو یادمه.. توش داستان ترسناک مینوشتم:/ و داستانمم یادمه تو اون سن خوب بود.. حتی دوتا خواننده داشت وبم:) یکیشونم دختر بود.. البته شایدم نبود و اشتباه میکنم، اصلا هیچی از اون موقع یادم نیست، فقط قالبشو یادمه با یکی از نظرا که گفته بود چرا کم فعالیت میکنم.. بعد اون وب بازم تو بلاگفا فعالیت کردم و وب زدم.. اما این دفعه اصلا یادم نمیاد درمورد چی بود=)

 

اوه از همون موقع نویسنده بودیا D: ..حرف خواننده دختر شد..مشکلی نداری (که همه میدونیم داری:|) بیشتر آدمای اینجا دخترن؟ بیشتر دوستات؟ یادمه اون اوایل که اومده بودم وبت اینجوری بود که «گاددد*-* این پسره واقعا؟!» همون‌طور که گفتم قبلاً احتمالا...اولین وبلاگی بود که می دیدم‌ نویسندش پسره =) دوست داشتی یک دختر می بودی تو بیان که همه دوستاش پسر باشن؟ یا همین جوری؟ کدوم بدتره به نظرت؟ 

بله بله D:

امم.. بذارین روراست باشم. سخته، واقعا سخته. حداقل برای من بعضی وقتا واقعا سخت میشه.. من هیچوقت با عموم همجنسام راحت نبودم.. ولی این دلیل نمیشه هیچوقت نتونم باهاشون راحت باشم و میتونم بگم درسته که من هم با یه پسر یه جور حرف میزنم هم با یه دختر یه جور، ولی مسلما تو حرف زدن با یه پسر راحت ترم تا با صحبت با یه دختر. یعنی پسر اینجوریه که حرف میزنم و بیخیال بابا، بذار راحت باشم. ولی با یه دختر باید به این فکر کنم که اوکی، این حرفو بزنم ناراحت میشه؟ چیکار کنم که معذب نشه؟ بازم حرف بزنم؟ فکر نکنه میخوام اذیتش کنم؟ بذار لبخند بذارم. اینجارو بگم بانوی من؟ از بانوی من خوشش میاد اصلا؟ بانو معذبش میکنه؟ و درسته شماهایی که از خیلی قبلتر بودین.. ولی تازگیا و بعد از یه سری ماجرا هروقت با یه دختر تو بیان آشنا میشم و حدس میزنم بیشتر میتونم باهاش در ارتباط باشم میرم خصوصیش و ماجرای بانو رو توضیح میدم و میگم که اگه احساس راحتی نمیتونه بکنه یا معذبش میکنه بهش نمیگم. اجازه میگیرم.

البته با چندنفرتون که دیگه این حرفارو ندارم:/ من و آرتمیس که دیگه داوشی هستیم باهم^-^ (کپی کردن از ویدیوهای قدیمی میا. زمانی که میا تصمیم گرفت شبیه پسرها حرف بزنه.)

به نظرم یه دختر با یه عالمه دوستِ پسر سخت تر و بدتر باشه.. چون که پسرا اخلاق متفاوتی دارن و حتی ماها هم نمیتونیم با هم ارتباط بگیریم خیلی وقتا. همچنین یه پسر بیشتر میتونه انعطاف پذیر باشه تو رفتارش.. یعنی تو جامعه اینجوری جا افتاده که آره، یه پسر خشنه و فوتبال میبینه، خشن منظورم این نیست که اصغر قصاب باشه:/ کلا روحیش لطیف نیست. ولی پسره میتونه روحیه و اخلاقو تغییر بده و با دخترا رفتاراش لطیف و مهربون باشه. ولی یه دختر توی یه جمع پسر نمیتونه، نه اینکه ناتوانی باشه:"/ پسرا به خاطر دوگانگی اخلاقیاتشون توی جامعه و واقعیت راحت تر میتونن فیکس بشن.. ولی توی یه جمع پر از پسر حتی ما پسرا هم نمیتونیم با همه ارتباط بگیریم.. درواقع من که نمیتونم.

چقدر حرف زدم:/ ایح:/

 

آره....یکم زیاد حرف زدی..D: حالا تصور کن همون یک نفر تو سوال اول (:/) رفته وبلاگت رو خونده و از شخصیتت خیلی خوشش اومده. یه چیزی از نقطه ضعفات بهش بگو. یه چیزی که فکر نکنه تو خیلی آدم خارق العاده ای هستی....به نظر خودت بدترین ویژگیت چیه؟! 

امم... میخوام بهش بگم که من عاشـــق خودمم:") اصلا یه چیزی میگم یه چیزی میشنوین..

من زیاد علاقه به خود ندارم.. دارم روش کار میکنم ولی همچنان زیاد عاشـق خودم نیستم.. امم.. و بعضی وقتا بیش از حد فکر میکنم و درگیری فکری دارم.. که بعضی وقتا خودش هی جور مزیتهD:

 

آره اینو که همه میدونیم، همه دوستات حداقل یه کامنت -عشق کتاب لطفاً خودت رو دوست داشته باش:/- گذاشتن D: سوال بعدی...بیست تا فکت از خودت بگو‌! 

آره آره D":

چی بگم..؟ آخه میدونین همتون که.. D:

1. درسته یکم عجیبه ولی من از جوجه کباب متنفرم:/ اصلا خوشم نمیاد از کباب کوبیده.. کلا از گوشت زیاد خوشم نمیاد:"

2. یه بار با یکی از بچه های کلاسمون دعوام شد.. درحد بزن بزن نبود ولی دعوای خوبیم نبود، کلا کلاسمون به دوقسمت تقسیم شد و یه طرف حق منو گرفتن یه طرف حق اونو.. آخرشم هیچ اتفاق خاصی نیوفتاد^-^

3. یه زمانایی زیادی احساساتی میشم.. (که حتما میدونستین"-")

4. خیلی مودیم و مودم خیلی وقتا عوض میشه.. ولی نه اینکه از این رو به اون رو بشم.. هنوز ناراحتی قبلو دارم ولی سعی میکنم خوشحال باشم D:

5. بیشتر از انیمه سریال میبینم و علاوه بر این که دارم انیمه ها رو شروع میکنم به دیدنش از سریال دیدنم راضیم.. خیلیاشون حالمو خوب کرد.. خیلیاشونم باعث شد چندتا ایده به سرم بزنه.. کلا مفید بودD: مثل یادمه سر یه قسمت از اس تی خیلی خندیدم=)

6. بیشتر بچگیم با دخترا گذشت"-" پسرا هم بودن ولی بیشتر دخترا رو میدیدمD:

7. یه بار وقتی بچه بودم توی مسافرت توی یه شهر غریبه گم شدم=-= (نه اینکه جام بذارن:/ رفته بودیم مسافرت و توی اون شهری که به قصد مسافرت مثلا رفته بودیم گم شدم.. یادمه دویده بودم تو شلوغی.. زود پیدام کردن:")

8. حرف زدنم بعضی وقتا یه کوچولو بیش از حد توش اغراق به کار میره.. مثلا دارم حرف میزنم میگم: پســر! خیلی اون خفن بود *-* یا مثلا اینجوریم که: واووو@-@ ممنون=)  فکر کنم ویژگی خوبیه.. کسی حوصلش سر نمیره از حرف زدن باهام:دی

9. زود ناراحت میشم. بعضی وقتا. ربط به طرف مقابلم داره بیشتر.

10. یه زمانی آلرژی شدیدی داشتم.. خداروشکر بهتر شد.. الان فقط حساسیت فصلیش هست..

11. بیشتر از انیمه و سریال که دیده باشم، مانگا و کمیک خوندم.

12. بستگی به جمعی که توش باشم روحیات و خلقیاتم فرق داره، مثلا تو یه جمعی خیلی ساکتم تو یه جمع دیگه همش میخندم و چرت و پرت میگم*-*

13. اینم میگم چون تو چندجا دیدم مینویسن.. فقط از یه نوع آدم بدم بیاد، یکی که هم دروغ بگه، هم بخواد کسی رو اذیت کنه و هم سواستفاده بکنه =)

14. گفتم قبلا ولی برا پر کردنش بازم میگم... بلدم روبیک حل کنم و  تو مدرسه توی شطرنج اول شدم:)

15. استلا هنوز نیومده؟ :/

*چی بگم دیگه؟ "-" تا همینجاشم چرت و پرت بود.. ایح:"*

 

​​​​​​سوال بعدی.....به نظرت یه روز ماریا رو پیدا می کنی؟

​​​​​​نمیدونم واقعا. اینجوریه که نمیدونم. تصمیم گرفتم زندگیمو بکنم و منتظرش بمونم. اومد.. چقدرم خوب. نیومد، مشکلی نیست..

 

و فک کنم دیگه داره تموم می شه...سوالی که دوست داشتی بپرسم اما نپرسیدم رو جواب بده D: 

والا نمیدونم..چی بگم آخه؟ D:

همه سوالارو پرسیدی:"

 

و داره کم کم تموم میشه، برای این افرادی که میگم یه صفت بگو، یا اولین چیزی که به ذهنت رسیده:

واوو.. ایدشو کی داده؟ D:

استلا: امم.. دختر موطلایی(چرا من هی یادم میره اسم رنگ موهای استلا رو؟ :/) خیالبافی که برای هممون خیلی ارزش داره و دلمون واقعا براش تنگ شده.. یه دوست فوق العاده=)

آرام: بانوی تئوریمون که همیشه یه دوست خوب میمونه. همیشه میشه بهش اعتماد کرد و میشه ساعت ها باهاش درمورد هرچیز عجیب غریب و علمی حرف بزنی و خسته نشه.. هیچوقتم اسم واقعیشو نفهمیدم:/

آرتمیس: یه آدم بی ادب و نزاکت، تازه ایده هاشم مزخرف ترین ایده های دنیاست. کی آرتمیسو راه داد تو اکیپ؟ کسی که میشه باهاش 10 ساعت چت کرد و خندید و همیشه هست. یعنی آرتمیس همیشه همیشه  همین دوروبراست(از فرست شدنش اینجا و اونجا معلومه:/) و باورتون نمیشه چقدر میشه باهاش راحت بود=) تازه ایده هاش.. ما تو اکیپ لقب ایده پرداز به کسی دادیم؟ اگه به استلا دادیم که مهم نیست، میخوام این لقبو بدم به آرتمیس ^-^ اگه قبلا مال استلا بود مهم نیست. میخواست باشه و حقشو پس بگیره. ^^

کیدو:  بچ! چی میشه گفت راجع بهش؟ کیدو کسیه که همیشه میتونه توی بدترین شرایط بخندونتتون. میشه چت 10 ساعته تو وبش راه انداخت و کسیه که نبودش.. واقعا ناراحت کنندس=) و کسیه که از نظر خودش و صدالبته شخص شخیص بنده خیلی شبیه توکیوئه! (البته اگه خراب کردن و بیشعور بودن بعضی وقتای توکیو رو نادیده بگیریم -.-) اه.. دلم براش تنگ شده..

موچی: بانوی سرآشپزمون... موچی دوست خیلی خوبیه.. میشه باهاش راحت بود و میتونه راحت قانعت کنه.. و مهربونیش؟ باید چقدر درموردش بهتون بگم؟

آیسان: مامانِ بیانTT آیسان کسیه که ول کنت نمیشه:" فقط کافیه ببینه یه مشکلی داری، پینترستتو پیدا میکنه، وبتو هک میکنه، خصوصیتو به اسپم میبنده.. برای همینه که باید همیشه روش حساب کنین و بدونین که هیچوقت ولتون نمیکنه=))

هانی: هانی دوست عالی بود.. نمیدونم چی بگم.. الان که نیست و هیچ خبریم ازش نداریم.. فقط برگرده.. میدونم چیکارش کنم. (هیچ کاری نمیتونم بکنم درواقع، همینجوری گفتم:/)

 

برای این صفتا و این لقبا یک یا دونفرو بگو@-@ :

 

مود ترین نوشته ها: یومیکو/ موچی                                   

خنده دارترین نویسنده ها: استلا/کیدو/ مائو

بهترین جدی نویسای بیان: سولویگ/ نوبادی                       

بهترین رومره نویسای بیان: هلن/ فاطمه

بهترین دارک نویسای بیان:  وهکاو/ ؟                                     

  بهترین دیالوگ نویسای بیان: آرتمیس/ ؟

بهترین نویسنده های کلی از نظر خودت: صددرصد سولویگ/ فاطمه

 

پ.ن: ممکنه بگین هه.. دوستاشو نوشته، ولی خب دوستام همون کسایین که تو بیان میشناسمشون.. رودروایستی هم نداشتم با کسی... چندبار عوض کردم نظراتمو و حالا این شد چیزی که میبینین.. =) اوناییم که علامت سوال گذاشتم یعنی هیچ ایده ای ندارم که دیگه کی میتونه بیاد به عنوان نفر دوم.. نمیدونم، برای دارک نویس چندنفرو دارم ولی فکر میکنم بهتر باشه خالی باشه جاش^-^

پ.ن2: درمورد نویسنده های کلی اینا نظرای من بود:) یعنی از هرکدوم یه تیکه رو دارن.. مثلا سولویگ که من واقعا نمیدونم چطوری انقدر خفن مینویسه.. یا فاطمه که با اینکه من زیاد ازش اسم نمیبرم و تازه بهش گفتم یکی از پستاشو چقدر دوست دارم، فاطمه خیلی نرم مینویسه.. میدونین، رو قلب آدم میمونه.. سولویگم سبک خاص خودشو داره.. تازه جالبیش اینه که هیچکدومشون دوستای چه میدونم صمیمیم نیستن.. =)

پ.ن.3: حالا که فکر میکنم میبینم در حق خیلیا بی انصافی کردم.. کسایی که خوبن خودشون میدونن.. بهشون گفتم TT

دیالوگ نویسی چی هست که من توش خوبم؟@-@.....حالا به کسایی که تا اینجا خوندن و اون نفر تو سوال اول (:/) یه چیزی بگو، یه نصیحت یا هرچی. آره دیگه همون «یه جمله بگو که به یاد همه بمونه» 

همینجوری گفتم:/
ج
دا از شوخی واقعا خوب نیستی:"

بگم از text هات؟ (البته میدون تکستات خیلیاش از کتاب و.. ـست:") یا از نامه ها و چیزی که پیوند کردم خودم؟ :| یا دیالوگایی که ازشون استخراج میشه؟ :/

 

عزیزای من.. مهربون باشین، مهربون باشین و بازم مهربون باشین. قضاوت نکنین.. درک کنین.. به خدا اگه این 5 تا رو تو زندگیتون استفاده کنین واقعا خوشحال میشین، کسی رو قضاوت نکنین به این دلیل که داستان زندگیش با شما فرق داره، به این دلیل که داستان زندگیش جلد شادی داره ولی داستان غم انگیزیه. :)

و سوال آخر....*با لحن مهران مدیری*....احساس خوشبختی می کنی؟:) 

نه:)

آره:)

نمیدونم.

واقعا میگم. نمیدونم. قبلا میگفتم آره.. ولی الان هیچ ایده ای ندارم چی رو میتونم به عنوان خوشبختی بگم..

پس.. آره.. چون زندم آره.

 

*رقصیدن*

۳۰ نظر ۱۰ موافق ۱ مخالف
𝐚𝐫𝐭𝐞𝐦𝐢𝐬 -
۱۰ ارديبهشت ۱۹:۵۹

فرستD:

+راستی بذار کامنتای این پست رو عشق کتاب جواب بده...سوالم اگه خواستید بپرسین ازش*-*\ 

پاسخ :

آفرین *-*

+عشق کتاب کیه؟ "-"
Cloudia Hirai
۱۰ ارديبهشت ۲۰:۵۰

چقدر باحال بود @_@

خوبه خوبه آرتی بیشتر از این کارا بکن حس میکنم الان عشق کتابو مثل کف دستم میشناسم @_@ *شایدم بیشتر*

پاسخ :

آرهه *-*

بشناس:" خوبه @-@
آقای آبی
۱۰ ارديبهشت ۲۱:۱۶

چه بخش با حالیه... 

پیشنهاد می کنم نفر بعدی آرتی باشه...

پاسخ :

اوهوم:)

منم پیشنهاد میکنم و تصویب میکنم^-^
آرتی میخوام به عنوان نفر بعدی ازت سوال بپرسم.. حالا میشم یه مصاحبه گرTT
𝗔𝘆𝗮𝗺𝗲 ♡~
۱۰ ارديبهشت ۲۱:۲۸

وای خیلی خوبه این ((= 

من همیشه دوست داشتم مصاحبه کنم 

یعنی یا سوال کننده باشم یا جواب دهنده و معمولا و‌گاهی  اوقات انجامش میدم جلو آینه و شونه به عنوان  میکروفن |: 

بگزریم منم با 

مستر بلو موافقم که  نفر بعدی آرتی باشه ...

پاسخ :

=)
منم مصاحبه کردنو خیلی دوست دارم *-*

خوبه خوبهD:
pa ri
۱۰ ارديبهشت ۲۲:۰۲

چه ایده ی خوبی برای یه سالگی وبش D:

(چرا..موقعی که نوشته بود تو شطرنج اول شدم خیلی سریع تصویرش اومد تو ذهنم؟:\\\ ایح خیلی باحال بود..۰-۰)

پ.ن:نمی دونستم عشق کتاب دعوایی ئه D: از اصغر سیبیلو همین انتظار میره :|

مصاحبه ایده ی خپبی بود دمتون گرم ~D:

پاسخ :

اوهومD:
ایدشو آرتی داد=)
(واو@-@)

+دعوای نیستم که:) مسالمت آمیز زندگی میکنم بیشتر:دی برو خونتون:/
ممنون@-@
مونی :)
۱۰ ارديبهشت ۲۲:۰۹

وای بالاخره منتشر شد!!!!!!

واقعا سولویگ یکی از بهترین نویسنده هاست

پاسخ :

آرههه *-*
اوهوم=)
هلن پراسپرو
۱۱ ارديبهشت ۰۰:۰۸

سوال بیدار شدن از فکتا:

ووهو شبیه این فن فیکایی که طرف تو بدن یکی دیگه بیدار میشه.. یا تو یه نسخه دنیای موازی از خودش *_*

شاید باید بنویسمش. *_* "با عشق کتاب در جهانی موازی"

سوال فکتا:

5.  (اون ایموجی متحرکه که داره رو به دوربین اخم-پوکرفیس میکنه و انگشتاشو به ترتیب روی میز میکوبه)

6. فکر کنم در کودکی پدر مادرت قرار بوده در عوض یه قرارداد شیطانی بدنت به یه جادوگر، و ندادن، و الان نفرین دختر-طور شدی =-=

11..

 اوه..

چه خفن @_@

خب.. پس فکر کنم میتونم فکت 5ت رو ببخشم

(آقا چه وضعشه -_- سوالا رو شماره بزنید پلیز... بعد حس امتحان بهم دست داد. سوال یک قسمت الف...)

 

 

خب... قبل از اینکه برم تو اشکهام غرق بشم،

اینن= خطاب به کل @کافه بیان

خیلی کارتون درستهಥ_ಥ اصلا.... به شکلی که نمیتونم توصیفش کنم. 

چون آخه میدونید... ما "بیانیهای زیر هجده سال، به اختصار:بزهس!" یه جورایی تو بیان ناشناخته ایم، یا اگه هم شناخته ایم به دیده تحقیر و بی توجهی بهمون نگاه میشه : ) البته.. خب حقم دارن. یعنی در برابر خیلی نویسنده های قَدَر دیگه... شاید نباید زیاد انتظاری داشته باشیم :) بعد وقتی میبینم یه... جامعه مستقل تشکیل دادید و دارید مصاحبه می کنید! اصلا.. نمیتونم احساساتمو کنترل کنمಥ_ಥ

 

اوکی. اوکی. همین میخواستم بگم که مصاحبه خیلی ایده خفنیه! و گانباره و ایول به همتون!

  ╰(*´︶`*)╯\(^▽^)/

 

پاسخ :

عشق کتاب چرا این کامنت رو جواب نداده؟:/
چرا چیزای سخت رو میسپرین دست من؟"-" 

11. آره منم تعجب کردم*-* 
(چشم...برای مصاحبه های بعدی در نظر میگیریم......D;)


(اشک جمع شدن در چشم) 
(تعظیم کردن) 
ببین این حرفات خیلی پوکر کننده قلبه خبببب*-* 
دقیقااا=") ما هم نمی تونیم احساسات مون رو کنترل کنیم الان*-*
آریگاتو گزایماسس! =") 
𝐀𝐲𝐥𝐢𝐧 𝐔𝐍𝐈𝐕𝐄𝐑𝐒𝐄--
۱۱ ارديبهشت ۰۷:۵۴

به به با چه کسیم مصاحبه کردینXD

آقا آرتی تو چرا انقد سوالات خفنهXDDD

تو سوالاش اظهار نظر میکنه سوال میپرسه ایرادم میگیرهXD

پاسخ :

آره D:

وای خدا XD
aramm 0_0
۱۱ ارديبهشت ۰۹:۳۲

سحبجبعتهجسجحقثلبفنسجچررمع

این خیلییی خفن بووود*-*

ارههه نفر بعدی خودت باش*مشتش را در هوا تکان میدهد*

پاسخ :

*-*
آرههه =)))
ممنون *-*

*قبول کردن و نوشتن اسم آرتمیس*
𝐀𝐲𝐥𝐢𝐧 𝐔𝐍𝐈𝐕𝐄𝐑𝐒𝐄--
۱۱ ارديبهشت ۱۰:۲۲

اصغر آقا راستی خونه بالاییتون خالیه؟ چه خبر دیگه؟*-*

پاسخ :

آره خالیه، اجارش داده بودیم به یه خونواده الان خداروشکر تونستن خودشون خونه بخرن برای چی میخواین؟
هیچی.. توی بیان میپلکم، تشنم بشه آبی میخورم، گشنم بشه نونی میخورم و هردفعه هزاران بار فکر میکنم که من برای چی هنوزم تو وبلاگم مینویسم؟
𝐀𝐲𝐥𝐢𝐧 𝐔𝐍𝐈𝐕𝐄𝐑𝐒𝐄--
۱۱ ارديبهشت ۱۰:۴۱

خب خداروشکر، آخه من و کبری خانوم دیدیم این کارتنه داره قدیمی میشه یاد شما افتادیم اجاره چقد هست حالا؟

یااا..برای این مینویسی چون دوسش داری*-*

منم دو سه ماه دیگه وبلاگم دو ساله میشه ها:> 4 مهرXD

پاسخ :

از اونجا که عشق کتاب یا جزغاله شده، یا توسط کوشا ساعی دستگیر شده، یا دوباره دچار مریضی کامنت جواب ندادن شده....پس خودم کامنتا رو جواب میدم D*: 

منم همین نظر رو دارم D: 
وای، دوسالگی....چه کیوت*-*
𝐀𝐲𝐥𝐢𝐧 𝐔𝐍𝐈𝐕𝐄𝐑𝐒𝐄--
۱۱ ارديبهشت ۱۰:۴۱

راستی

به آرتمیس بگو این کده که برا نشون دادن پروفایل شخصی که جواب میده توی جواب کامنته رو بهم بده:/

پاسخ :

بفرماین*-*: 

 میرین تو اچ تی ام ال اینو سرچ میکنین: post_author_avatar

بعد اینو پاک میکنین به جاش مینویسین: comment_reply_avatar
Enola ^^
۱۱ ارديبهشت ۱۰:۵۶

وای، چه باحال بود *-* هرکس که اینجارو تاسیس کرده دمش گرم واقعا، کار بسی زیبایی بوده *-* و مصاحبه هم... خیلی خوب بود و بامزه =)) 

جوابات همه شون قشنگ بودن، بخصوص فکت ها و سوال اگه همه ی اینجا خواب باشه =) 

دم مصاحبه کننده و محاصبه شونده ( درسته ؟! ) گرم =))

+ کدوم قسمت اس تی بامزه بود "-" ؟! میخوام برم دوباره ببینم "-" 

سُولْوِیْگ 🌻
۱۱ ارديبهشت ۱۹:۵۳

آرتمیس، به نظرم مصاحبه‌کننده‌ی خوبی می‌تونی باشی، به خبرنگاری به عنوان یه شغل در آینده فکر کن. :دیی

اسم من اینجا چه کار می‌کنه آخه؟! :دی منو چه به بهترین نویسنده و اینا؟!

*خجالت کشیدن*

ممنونم بچه‌ها، نظر لطفتونه! *-*

پاسخ :

چشم چشم. :دیی
mochi ^-^
۱۲ ارديبهشت ۰۷:۱۸

وای که چقدر باحال بود:))

خیلی باهاش حال کردم و خندوند منو*-*

پاسخ :

خوبه خوبه*-*
Nobody -
۱۳ ارديبهشت ۱۸:۴۴

واهای اسم من کنار سولویگ TT

اصلا... TT

هق TT

 

سوالای واقعا خوبی پرسیده بودی ایول :)) خیلی کار خفنیه.

پاسخ :

عه سلام نوبادی*-*
کجایی تو؟ D: 

مچکریمم~
Nobody -
۱۳ ارديبهشت ۱۹:۴۴

همینجا :) ولی خسته تر از اونی که اعلام وجود کنم.

پاسخ :

وای....*-*
نگران میشیم خب نیستی*-*
Nobody -
۱۶ ارديبهشت ۲۱:۰۶

بوس بهتون خب TT

پاسخ :

بوس بک D::
Nobody -
۱۷ ارديبهشت ۱۳:۱۲

عه هلن هم اینجاست! *-*

پاسخ :

بلی D:
هلن: °دست تکان دادن با لبخند گنده°
من!
۱۰ خرداد ۱۲:۰۲

میشه الان حقمو پس بگیرم ؟!

ولی بیخیال بذار مال آرتی بمونه (((:

پاسخ :

.......
.............
سمیصصص...
یچمغلصصصصچ....
اخلاچمثص5=\املاکصسصصصص
یخجچلنفصضششش
سرندپینتیمپبییییییکیی
استلاااالکافچمتکتنمهییییی
استلاییییییاچلمقصشضصصصص:|XD
استلا....می‌کشمت......
جزغالت می کنم.......
با خاکسترت میدم بستنی درست کنن....
بیشعور.......
اصلا باورم نمیشه...
اصلا....
خدایا.........
بالاخره یه خبر دادیی:>> 

کجایییی تو‌ووو
باورت میشه اشک تو چشمام جمع شده؟:") 

*نفس عمیق* 
کدوم حقت رو پس بگیری؟ *-*
بازم من!
۱۰ خرداد ۱۲:۰۴

عا راستی اون دختره تو عکس گوشه وبلاگ منو خیلی یاد خودم میندازه :"|

پاسخ :

دلم برات قد نخود شدههه کثافتتتت:")) 
سَمَر ‌‌
۱۰ خرداد ۱۵:۵۹

استللل :"")

خداوندگارا.. باورم نمیشههه...

هق")

پاسخ :

حیح:") 
aramm 0_0
۱۲ خرداد ۱۶:۱۰

این... استلاست؟جدی میگین؟

پاسخ :

خود خود کثافتشه :)) 
aramm 0_0
۱۳ خرداد ۱۰:۵۶

نمیخواد برگرده؟ چیز دیگه ای نگفته؟ تا کی میخاد در غیبت کبری به سر ببره؟:")

پاسخ :

این کل چیزی یه که تو خصوصی گفته: 

سلام بچه ها ((=

آره من خودمم. خود خود خودم! بعد مدت ها یه فرصت گیر آوردم و دلم نمی خواست از دستش بدم ... خودتون هم می دونید که اگه فرصتش پیش می اومد، دریغ نمی کردم و حتما بهتون خبر می دادم!
احتمالا اومدنم بازم برام دردسر درست کنه ولی بیخیال ...
من سالمم و حالم احتمالا خوبه D:
خیلی دلم براتون تنگ شده، همتون! راستش نمی تونم زیاد بمونم چون همین الان هم یواشکی اومدم و وارد پنلم نشدم. ترجیح دادم اینجا کامنت بدم چون احتمالا همتون دور هم جمعید و بدون من خوش می گذرونید :(((

هیچی دیگه، همین! دلتنگیم دو برابر شد :"/

فقط یه چیزی! می تونید صبر کنید ... تا من برگردم ؟! مطمئنا بر می گردم، شک ندارم ... ولی خب یه سری اتفاق افتاده که باعث می شه این اتفاق حالا حالا ها نیفته ولی بلاخره میفته ( از سری جملات استلایی :/ ). ولی دلم نمی خواد وقتی برگشتم ببینم که رفتید ... می دونید که (("= وقتی برگشتم، همتون باید باشید، تک تکتون!
دلم برای همتون تنگ شده و دوستتون دارم!
استلا D:

+ کس دیگه ای نیست! خودمم ولی نمی دونم چه جور ثابتش کنم :"| 

آهان! فهمیدم ... بذار کهکشان ستاره ای باشه ، با آرتی با آرتی XD

خب ثابت شد، دیگه برم ...
لعنتی الان همون حسی رو دارم که اون روز چند ساعت چت کردیم و باید می رفتیم '-'

++ فهمیدم یکیتون رمز پستم رو به یه نفر لو داده! بسی ممنآنم. البته نمی دونم کدومتون بودید :"/
+++ وقتی برگشتم همه باشید! 

:)) 
aramm 0_0
۱۳ خرداد ۱۷:۳۶

آه خدایا:")))) منتطرت میمونیم استلا:")

pa ri
۱۳ خرداد ۱۹:۳۳

منتظرتون می مونیم استلا سان :""

*با کله به دیوار رفتن*

و اینفه هم من از همه کوچولوترم TT

 

میگم...

میاین رول نویسی؟...

اینروزا همش یاد حرف عشق کتاب میوفتم

آخر سال بر می گردیم به عقب نگاه می کنیم و میگیم عه اونموع  رول سوم بودیم الان رول بیستمیم D:

 

یه همچین چیزی...

یه چیزی بنویسیم که تولدارو توش به نمایش بکشیم D:

خرداد امسان سه تا تولد داریم..فکر کنم :"|

کسی میاد؟..

پاسخ :

:>>> 

رول نویسی؟ *-*
عاممم....راستش رول نویسی پیش نویس داریم...ولی خب خیلیا هنوز امتحان هاشون تموم نشده....
الان بزارم یا وایسم همه بیان؟ *-*
آیســــ ـــان
۱۴ خرداد ۱۳:۱۵

@استلا

چندتا استلا داریم که منتظرش باشیم آخه؟ :")

خیالت تخت تا بیای همه رو مسلح میکنم به محض ورودت منفجرت میکنیم لنتی:""")

@پری

راجب تولد خدای جذابیت رول بنویسید^-^

pa ri
۱۴ خرداد ۱۳:۵۱

@ آیسان چان

می خوایم برای خردادیا این کارو بکنیم چون سه تا خردادی تو راهه D":(بجز شما و انولا سان که گذاشت TT)

یه پست رمز دارم گذاشته بودم براش ولی بچه ها ایده هاشونو گفتن محو شدن :"|

pa ri
۱۴ خرداد ۱۴:۰۴

آرتمیس چان@

 

نه نه بذارین همه موقع که همه اومدن D:

چند نفری که حال نمیده...

پاسخ :

خب پس حله^-^ 
آیســــ ـــان
۱۷ خرداد ۲۱:۱۳

@پری

بیشعورا اگه منو ننویسین چون تولدم گذشته از ارث محرومتون میکنمxD

پاسخ :

😂😂😂😂
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
کلمات کلیدی
پیوندهای روزانه
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان